بدون عنوان
چند وقت بود نیومده بودم چون درگیر کار بودم ، ببخشید .
وای خدا دارم از خوشحالی میمیرم ! ماه پیش رفتم وسونوگرافی ، اینقدر می ترسیدم که دختر نباشه
شب قبلش خوابم نمی برد که با حرفای آرامش بخش متین بالاخره خوابیدم . بیچاره رو هم زابه راه کردم .
فردا صبح شد و رفتیم سونوگرافی ، و خانوم دکتر با خوش حالی بهم گفت : خوش به حالت ! یه دختر
مامانی توی راه داری !
توی اون لحظه انقدر خوشحال شدم که گریه کردم . بعدش هم با متین شام رفتیم بیرون . بعد شیرینی
گرفتیم و رفتیم خونه ی مامان بزرگ و بابا بزرگای آرتمیس ( مامان و باباهای من و متین ) و اون ها خوش حال
شدن که نوه ی دومشون دختر ه > البته خواهر من ( توان ) یه پسر مامانی به اسم فرود رو 7 ماه حامله
اس . دو تا نی نی با هم ! خیلی باحال میشه !
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی